«تلاطم قلب کوچک من »
امام من ،سلام
سلامی که تلاطم قلب کوچک من را به تو ای صبورترین می رساند.
امروز می خواهم با زبان کودکانه آنچه در دل دارم بازگو کنم.
امام من نمی دونم الان کجایی؟؟؟ از کودکی هر وقت کسی می رفت و دیگه برنمی گشت ،مامانم میگفت: پرواز کرده پیش خدا.
پس الان باید تو پیش خدا باشی !!! پس سلام منو بهش برسون و بگو که خیلی دوستش دارم .
امام من از وقتی چشممو به جهان باز کردم بارها و بارها عکس نازنینتو با لبخند و گاهی جدیت تمام در تلویزیون می دیدم.
من وقتی تو بودی ، هنوز به دنیا نیامده بودم.
نمی دونم کی بودی و یا چی کار کردی ،آخه من با چشمام ندیدمت!!! فقط شنیدم که مرد بزرگی بودی.
همیشه باباجون از نگاهت و صبرت و سکوت و بزرگیت برام میگه.
همه ی مردم تورو به اندازه ی ،نه بیش تر از پدرانشون دوست دارن ولی من هیچ وقت باور نکردم یه آدم میتونه اینقدر خوب باشه.
همیشه با عکست عالمی داشتم.از تو یه مرد خیالی تو ذهنم ساخته بودم که اومده و همه آدمارو نجات داده و بچه هارو خیلی دوست داره.
خوب یادم هست اولین بار چطوری با نگاهت آشنا شدم:
سال اول دبستان بودم .وقتی کتابای درسی رو بهمون دادن همه ی بچه ها اول رفتن سراغ نقاشی های کتاب .
من کتاب فارسی مو برداشتم .روی کتاب یک گل قرمز داشت.آروم بازش کردم .صفحه اول نام خدا بود ورق زدم به صفحه دوم که رسیدم ماتم برد .
انگار آب یخ ریخته بودن روم ،چه پیر مرد مهربونی بود. یه پیر مرد که با شوق به کودکی نگاه میکرد . برای یک لحظه حسودیم شد .
دلم می خواست جای اون بچه بودم تا دستای اون پیر مرد مهربونو می بوسیدم.
خوب یادم هست وقتی خواندنو یاد گرفتم .دوباره به صفحه دوم کتابم سر زدم .حالا می تونستم بخونم .
پایین اون عکس قشنگ نوشته بود :
امید من به شما دبستانی هاست
امام من ،من همون دبستانی دیروز و جوون امروزم .
نمی دونم توانسته ام تا حالا اون جوری باشم که تو می خوای یا نه؟
ولی خوب می دونم که الان با انقلابی که تو بنیان گذاریش کردی آشنا شدم و اونو تو رگهام جاری ساختم ،باهاش نفس میکشم و زندگی می کنم.
و آماده ام در راه آرمان های اون جانم رو فدا کنم.
به امید روزی که مایه افتخار تو و رهبر عزیزم باشم.
بنده حقیر خدا جیم .رهگذر به مناسبت دهه پیروزی انقلابمان
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: